به نام خدا
یک بنده خدایی یک روز میگفت: (( من برای همه ناملایمات زندگی ام یک اسم میگذارم و باهاش رفیق می شوم؛ مثلا اسم سردرد امروز صبحم "مرضیه" بود. اینطوری تحملش برایم آسان تر می شود.))
البته فرض کنید این نقل قول را بدون گاز زدن میز ناشی از خنده زیادی برایتان تعریف کردم.
راستش را بخواهید انگار نه انگارم است که سه روز خانه تکانی - این بلای خانمان سوز - رمق را از وجودم بربوده و همچنین انگار نه انگارم است که نیمی از بهمن ماه و تمام اسفند ماه را در کنج اتاق لمیده و پایم را در دانشگاه نگذاشته ام.
هم اکنون چند روزی است که با " استرس حذف شدن از چندیدن درس که به زحمت انتخاب واحد نموده بودم" رفیق شده ام و اصطلاحاً روی هم ریخته ایم .
- بچه ها "کوکب"
+"کوکب" بچه ها